نقد حال

ساخت وبلاگ
چمدان با دهان باز منتظر است. همینطور که وسایلم را آماده می‌کنم، ترانه‌ای که در حال پخش است را زیر لب می‌خوانم: «روزامون پاییز، شب‌ها غم انگیز، این نیز بگذرد...». همه وسایلم را روی تخت گذاتشه‌ام. امّا، هنوز تصمیم نگرفته ام کدام‌شان را بردارم و کدام‌شا را جا بگذارم. درست همچون افکار و خاطراتم. «... از کوه صبر ما چه مانده، از آن همه رؤیا چه ماندست...». امّا، حال غالبم همین بند است که هر بار زیر لب تکرارش می‌کنم، شبیه وِردی جادویی، درونم را گرم و جهانم را روشن می‌کند: «یک روزی باران می‌بارد...».سفر، هر بار مرا با خودش می‌برد. به همه آن جاهایی که پیشترها بوده‌ام. به همه یادها و نام‌ها و به همه آن مکان‌ها و نمادها که برایم معنا دارند. ربط‌های ذهن و زندگی‌مان بیشتر با نخ احساس به‌هم متصل شده‌اند. احساس‌ها قوی‌تر و ما نحیف‌تر می‌شویم. سفر، همه بی‌تابی‌ها و اشتیاق‌ها و اضطراب‌ها و ابهام‌ها را برایم تازه می‌کند. می‌خواهم بیشتر بنویسم. امّا، دلم پر از غم می‌شود و با حال محزونی زمزمه می‌کنم «آرام، آرام می‌شوید غم‌ها را... این نیز بگذرد». دلم می‌خواهد قبل از سفر با کسی که می‌فهمد و می‌فهممش، حرف بزنم. یا لااقل با کسی که چشمان و نگاهی مشتاق دارد، قرار بگذارم.موسیقی و آوازی که پخش می‌شد، تغییر می‎کند، ردی از خیال و هیجانی خوش را احساس و تجربه می‌کنم. بی آنکه منتظر آمدن نامی و یادی باشم، سراغ حافظ می‌روم: «...شب ظلمت و بیابان، به کجا توان رسیدن...». پی‌نوشت: جسارت خود بودن را...وقت بگذشت... نقد حال...ادامه مطلب
ما را در سایت نقد حال دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : indexicalityo بازدید : 30 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1402 ساعت: 19:55

زندگی، نامطمئن‌ترین راویست...کسی نمی‌دونه قراره چی بشه،یا قهرماناش قراره کیا باشن،زندگی، پستی و بلندی‌های زیادی داره،خیلی زیاد، و قرار هست که بیشترم داشته باشه.این رسم زندگیه، و این کاریه که می‌کنه: زندگی تو رو به زانو می‌ندازه.تو رو پایین تر از چیزی که فکر می‌کنی، می‌کشونه.ولی اگه دوباره بلند شی...، و به جلو حرکت کنی...و فقط یه‌کم دورتر شی...، همیشه عشق رو پیدا می‌کنی...و اگه زندگی باز هم تو رو به زانو درآورد...،باز هم پاشو، بلند شو...، و برو دورترو عشق رو پیدا کن، و داستانت را بنویس (ادامه بده)...،وشعرت را بسرا...هر لحظه، زندگی غافلگیرت کرد یا تو رو به زانو انداخت،به خودت یادآوری کن،اگه بلند شی و داستان را کمی جلو ببری و به اندازه دور بشی، عشق هست...** خود زندگی (Life Itself) نقد حال...ادامه مطلب
ما را در سایت نقد حال دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : indexicalityo بازدید : 57 تاريخ : جمعه 24 شهريور 1402 ساعت: 17:44

یا مهیمن...سؤال‌ها به ردیف صف کشیده‌اند!هر بار خودکاوی می‌کنم، پاسخ های روشن‌تری می‌یابم.همه چیز آشکار می‌شود. امّا، سر بر می‌گردانم و از دیدن اجتناب می‌کنم. چیزی درونم تغییر کرده‌است و آن را احساس می‌کنم. الان می‌توانم درکش کنم. زندگی را با همه صراحتش درک می‌کنم. منظورم اقساط یا مسائل مالی و تورم و مانند اینها نیست. گرچه اینها هم هست. لیکن، منظورم زندگی کردن است.«بودن با همه وجود» و تاب آوردن برای همه آن مواجهات روزمره و همه آن لحظه‌هایی که باید معنا را بیابی یا بسازی.صراحت زندگی در همین تداوم بی معنایی و معنادار کردن لحظه‌ها، بودنش را به رخ می‌کشاند. گاه همچون شراره‌ای آتش و گاه به سردی و سوز سرمایی که تا بند استخوان نفوذ می‌کند.همه آن احساسات و تعلقات و افکاری که درگیرمان می‌کردند و با گذر عمر می‌انباشتیم، در لحظه‌های مواجهه با خود، کششان را از دست می‌دهند و فقط شعله‌ای از درون می‌تواند یاری‌مان بدهد. چه اگر درون هم شعله نگیرد، سرمای وحشتناکی بر همه وجودمان سیطره می‌یابد تا جایی که زندگی و لحظه‌ها مشقتی بی پایان به نظر می‌رسد. اکنون که درونم با شعله‌ای رون و گرم شده است، تلاش می‌کنم شعله را روشن نگه دارم. لحظه‌ها را می‌پایم و پیوسته مراقبم. از خودم می‌پرسم چگونه؟و پاسخ را می‌یابم. لیستی از همه کارهایی که می‌کردم و در نتیجه جهان درونم را می‌پژمردم، تهیه می‌کنم و یک‌به‌یک مراقبم که آنها را انجام ندهم.همه آن چیزهایی که ما را ما کرده‌اند، ما را ما نگه می‌دارند. پس بهتر است همان‌ها را انجام ندهیم. نقد حال...ادامه مطلب
ما را در سایت نقد حال دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : indexicalityo بازدید : 47 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 19:50

چایی رو توی لیوان ریختم و گذاشتم لبه میز، هم زمان موسیقی و آوازی خاطره انگیز می شنوم «...غمم این بس که مرا کس نبود دمساز...» و سعی می‌کنم ذهنم را روی همین لحظه و احساس‌هایی که دارم متمرکز کنم... در همین حال، موسیقی تغییر می‌کند و حال و احساس‌های من هم تغییر می‌کند. اتاق تاریک است و روشنایی کمی از سمت آشپزخانه فضا را روشن نگه می‌دارد. دوست دارم تکیه بدهم و ذهنم را رها کنم و دنبالش را بگیرم. هر جا سرک کشید، تماشایش کنم و صداهای پراکنده‌ای که از درونم برخاسته‌اند را بشنوم. صدای موسیقی و آواز همینجا مرا متوقف می‌کند «...مرا که با تو شادم، پریشان مکن...». پخش کننده موسیقی را آزاد گذاشته‌ام تا همینطور به صورت تصادفی پخش کند. زمان متوقف شده است و خودم را به احساساتم سپرده‌ام. تصویرهای روشنی از گذشته و حال و آینده ساخته می‌شوند. اینبار نه مکان‌ها و آدم‌ها و لحظه‌هایی که هنوز تازگی‌شان را حس می‌کنم؛ بلکه، خودم را احساس می‌کنم. خودم را که در همه آن‌ها امتداد یافته و جاری هست. انگار جاری‌ام، درون آنکه مرا بی صدا می‌خواند و نوازشگرانه لمس و احساس می‌کند. گفت‌و‌گویی ناتمام با مخاطبی که هنوز مضطرب است و بی آنکه مرا ببیند، نگاهش مرا می‌نگرد. شب پر از روایت است. پر از رازها و صداهایی که منتظرانه ما را جست‌و‌جو می کنند. پر از احساس‌هایی که بی قرار و بی‌تابانه منتظر درک شدن و فهمیده شدن هستند. امّا، میان ازدحام‌های زندگی نا شنیده و نا دیده به انتظار مانده‌اند. نقد حال...ادامه مطلب
ما را در سایت نقد حال دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : indexicalityo بازدید : 52 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 19:50

باید برداشتم از کسی که هستم و اینکه زندگی چطور باید باشد را متحول کنم تا بتوانم با آینده‌ای روشن و نوید بخش رو‌به‌رو شوم.  با نوشتن یادداشت‌های روزانه‌ام، فرصتی ایجاد کرده‌ام تا با احساساتم ارتباط بگیرم. نوشتن به من این امکان را می‌دهد که ارتباطم با جهان درونی‌ام و ارتباطم با جریان قدرتمند زندگی را از دست ندهم.

نقد حال...
ما را در سایت نقد حال دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : indexicalityo بازدید : 79 تاريخ : شنبه 13 اسفند 1401 ساعت: 19:57

یا ودود . . .چقدر مشتاقی که بیدار شوی و جست‌وجو را از سر بگیری؟راستی، داستانت را چطور روایت می‌کند؟چگونه می‌توانی از آنچه در زندگی کسب کرده‌ای و آنچه در زندگی روزمره تجربه می‌کنی، احساس کافی بودن داشته باشی؟چگونه می‌توانی درباره احساسی که هر شب در سکوت و خلوت شب و تنهایی تجربه می‌کنی، حرف بزنی؟چگونه می‌توانی بی آنکه ترس یا دلهره‌ یا نگرانی داشته باشی، درباره درونی‌ترین افکار و احساس‌هایت راجع به زندگی، خودت، آینده و... با کسی حرف بزنی؟چگونه می‌توانی رابطه‌ای عمیق، دوستی صمیمی یا عشقی مطمئن را تجربه کنی؟ نقد حال...ادامه مطلب
ما را در سایت نقد حال دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : indexicalityo بازدید : 86 تاريخ : جمعه 28 بهمن 1401 ساعت: 11:47

یا ممتحن...دوباره رسیدم به وضعیتی که باید روزانه برنامه‌ریزی کنم. تصویری از هفته آینده یا آینده‌های دور و نزدیک ندارم. نمی‌توانم برای چند روز آینده قرار بذارم یا برنامه‌ای مشخص کنم که در زمان مورد نظر انجامش بدهم. سعی می‌کنم همه اموری که در دسترس هستند را در همین روز پیش‌رو انجام بدهم و پیگیری کنم. در ذهنم تصویری کلی از روز پیش‌رو دارم و لیستی که شب قبل نوشته‌ام و عبارت است از کلمه‌ها یا جمله‌هایی که در چند سطر از پی هم منتظر تیک خوردن هستند. هیچ یک از عادات و روتین‌هایم سرجایشان نیستند. حتّی، نمی‌توانم نشانه‌هایی از انگیزش‌های سابقم بیابم. زندگی یک مسیر خطی نیست و ما انسان‌ها نیز سیستم‌های مکانیکیِ یکنواخت و برنامه‌پذیر نیستیم. با این‌حال، دارم تلاش می‌کنم نوعی نظم و تا حدودی کنترل را ایجاد کنم.جهان و زندگی‌ یا حتّی آدم‌ها و جامعه و تاریخ‌مان آنطور که در رؤیاها یا تصورات‌مان درک کرده یا انتظار داریم، پیش نرفته و نمی‌روند. امّا، می‌توانم تلاش کنیم از خودمان چیزی بسازیم که به تصویر ذهنی مطلوب‌مان نزدیک‌تر باشد. حداقل، می‌توانیم مسئولیت چگونه بودن خودمان را بپذیریم. گرچه، پر مشقت است. نقد حال...ادامه مطلب
ما را در سایت نقد حال دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : indexicalityo بازدید : 119 تاريخ : جمعه 28 بهمن 1401 ساعت: 11:47

یا وافی. . .به نشانه توجه و احترام از پشت میزش که روبه‌روی من بود، بلند شد و آمد روی صندلی‌ای که با فاصله و در سمت راست من قرار داشت، نشست. موقر و صمیمی رفتار می‌کرد. شخصیت پیچیده‌ای نداشت و نمی‌توانست افکار یا سناریوهایش را مخفی نگه دارد. ضمن اینکه، به راحتی دچار سؤتفاهم می‌شد و نمی‌توانست اشاره‌ها و تعابیر یا حتی نکته‌‌ها و مضامین را درک کند. بی آنکه نگران مسیر گفت‌وگو بشوم، صحبت را پیش بردم. نسبت به بازخوردها واکنش نشان نمی‌دادم و دنبال اصلاح برداشت‌ یا سوء برداشت‌ها را نمی‌گرفتم. از من انتظاراتی داشت و ضمن تصریح به مشارکت و همکاری نداشتنم در انجام فعالیت‌های مورد نظرش، سعی می‌کرد خواسته‌های مطرح شده را به‌عنوان موضوعی بدیهی و رویه‌ای مرسوم و طبیعی یادآوری کند. به‌واقع، همینطور بود. یعنی، به‌همین شکل در یک فرایند معیوب از اشخاص خدماتی را دریافت می‌کردند. چراکه آنها در وضعیتی نابرابر قرار می‌گرفتند و امکان به چالش کشاندن فرایندها را نداشتند. من هم در وضعیت نابرابری قرار داشتم؛ خشمی درونم شکل گرفته بود و آماده پرخاشگری بودم. امّا، قبل از اینکه تماس بگیرم و برای قرار جلسه وقتی هماهنگ کنم، به‌خودم یادآوری کردم که کی هستم و چه مسیری را انتخاب کرده‌ام. همین به من آرامش می‌داد تا به‌جای اینکه واکنشی باشم، کنشگرانه رفتار کنم. طی جلسه‌ای که داشتیم، سعی کردم دغدغه‌هایی که درباره موضوعات طرح شده دارم را و برنامه‌ام برای نحوه مشارکت و همکاری در فعالیت‌ها و مهم‌تر از همه ارزش‌ها یا خطوط قرمزم را به‌وضوح توضیح بدهم. همینطور، انتظارات و حقوق متقابلم را یادآوری کردم. به‌نظر می‌رسید هر دو از گفت‌وگو و نتایج آن رضایت داریم. سعی کردم مکالمه و جلسه را در جای مناسب به اتمام برسانم که نقد حال...ادامه مطلب
ما را در سایت نقد حال دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : indexicalityo بازدید : 79 تاريخ : جمعه 28 بهمن 1401 ساعت: 11:47

یاحیِّ. . .انگار کن که از میانه گرداب به بیرون پرت شده باشم. خودم را رها کرده‌ام میان امواجی که با تلاطم‌شان مرا جابه‌جا می‌کنند. نه اینکه اراده‌ یا امکانی برای تغییر موضع یا وضعیت نداشته باشم. بلکه، این رها بودن را انتخاب کرده‌ام. نمی‌دانم تا کی و چقدر می‌توانم در این وضعیت باقی بمانم. اینطور نیست که چیزی به‌مانند سکون یا ثبات باشد. قاعدتاً اگر رشدی نباشد، در حال فرو رفتن هستم. تلاش می‌کنم چیزی بیاموزم. از همه آن تصاویر و یادها و خاطراتی که در ذهنم حاضر می‌شوند، بی آنکه توقف کنم، می‌گذرم. نه چیزی در گذشته مرا به خود وا می‌دارد و نه چیزی در آینده مرا وا می‌کشد. اینجا و اکنون به درازای همه شب‌ها و روزهایی که پشت سر گذاشته‌ام و احتمالاً در پیش دارم، وسعت یافته است. نقد حال...ادامه مطلب
ما را در سایت نقد حال دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : indexicalityo بازدید : 103 تاريخ : پنجشنبه 29 دی 1401 ساعت: 18:00

یا ودود . . .صبح که می‌تواند پر از بشارت باشد، برای تو چه معنایی دارد؟چقدر مشتاقی که بیدار شوی و جست‌وجو را از سر بگیری؟راستی، داستانت را چطور روایت می‌کند؟چگونه می‌توانی از آنچه در زندگی کسب کرده‌ای و آنچه در زندگی روزمره تجربه می‌کنی، احساس کافی بودن داشته باشی؟چگونه می‌توانی درباره احساسی که هر شب در سکوت و خلوت شب و تنهایی تجربه می‌کنی، حرف بزنی؟چگونه می‌توانی بی آنکه ترس یا دلهره‌ یا نگرانی داشته باشی، درباره درونی‌ترین افکار و احساس‌هایت راجع به زندگی، خودت، آینده و... با کسی حرف بزنی؟چگونه می‌توانی رابطه‌ای عمیق، دوستی صمیمی یا عشقی مطمئن را تجربه کنی؟ نقد حال...ادامه مطلب
ما را در سایت نقد حال دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : indexicalityo بازدید : 98 تاريخ : پنجشنبه 29 دی 1401 ساعت: 18:00